در دلِ تبریز، کنارِ آبِ آرام  
جایی‌ست که دل‌ها به رؤیا می‌رسند  
ائـل‌گلی، نگینِ سبزِ شمال‌غرب  
با طاقِ زرینش در آغوشِ دریا

قایق‌ها نرم می‌لغزند بر آینه‌ی آب  
گل‌ها لبخند می‌زنند به رهگذران  
و نسیم، رازهای کهن را در گوشِ درختان زمزمه می‌کند  
اینجا، زمان مکث می‌کند... برای نفس کشیدنِ زندگی

تو ای رهگذر، که اکنون در دلِ این زیبایی ایستاده‌ای  
بدان که جای من، در خیالِ توست  
در نگاهت به موج، در لبخندت به آفتاب  
در لحظه‌ای که آرامش را لمس می‌کنی